بصورت دشمن. خصم گونه. بغیض. (از منتهی الارب). دشمن رو: روی درکش ز دهر دشمن روی پشت برکن به چرخ کافرخوی. خاقانی. چند از این یوسفان گرگ صفت چند از این دوستان دشمن روی. خاقانی. هنگام سخن مکن قیاسم زآن دشمن روی نامسلمان. خاقانی. بغاضه، دشمن روی شدن. سمحوج، درازبالای دشمن روی. عبجه، دشمن روی فرومایه که هر چه گوید یاد ندارد و باک و پاس آن نکند. عبکه، درماندۀ دشمن روی. (از منتهی الارب)
بصورت دشمن. خصم گونه. بغیض. (از منتهی الارب). دشمن رو: روی درکش ز دهر دشمن روی پشت برکن به چرخ کافرخوی. خاقانی. چند از این یوسفان گرگ صفت چند از این دوستان دشمن روی. خاقانی. هنگام سخن مکن قیاسم زآن دشمن روی نامسلمان. خاقانی. بغاضه، دشمن روی شدن. سَمحوج، درازبالای دشمن روی. عَبْجه، دشمن روی فرومایه که هر چه گوید یاد ندارد و باک و پاس آن نکند. عَبَکه، درماندۀ دشمن روی. (از منتهی الارب)
دهی از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی که در 15 هزارگزی شمال خاوری خوی و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ مرند به خوی واقع است دامنه ایست معتدل و 198 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات شغل اهالی زراعت، صنایع دستی جوراب بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی که در 15 هزارگزی شمال خاوری خوی و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ مرند به خوی واقع است دامنه ایست معتدل و 198 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات شغل اهالی زراعت، صنایع دستی جوراب بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
عمل دشمن سوز. آزار دشمن: عادت دشمن سوزی و دوست نوازی آن مهر سپهر سرافرازی... در میان عالمیان باقی و پایدار ماند. (حبیب السیر چاپ طهران ج 3 جزو 4 ص 323)
عمل دشمن سوز. آزار دشمن: عادت دشمن سوزی و دوست نوازی آن مهر سپهر سرافرازی... در میان عالمیان باقی و پایدار ماند. (حبیب السیر چاپ طهران ج 3 جزو 4 ص 323)